هیربدهیربد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

هیربد هدیه ی خدا در کریسمس

الان دیگه هیربدجونی برای خودش ماشالله مردی شده ، خواهرش هم دیگه نمیرسه به وبلاگ برادرش سربزنه الان هم بادیدن وبلاگش تمام خاطراتم زنده شد❤️

هیربد جونییییییییی

هیربد جونم شما خیلی شیطون شدی همش دوست داری باهات بازی کنیم منم که درس ومشق ندارم همش باشما بازی میکنم یه خرس قهوه ای بزرگ داری که خیلی دوستش داری دیروز گذاشتمش روت کلی باهاش حال کردی بعضی وقتاهم میذارمت تو گهوارت با عروسک پولیشی هات بازی میکنی تازگی ها میری جای خونه باربی های من موهای باربی هامو یا میخوری یا میکشی کلا هر چیزی مثل مو شلنگ سیم وکش رو دوست داری یا میری رو میز های خونه هرچی روش هست رو میندازی پایین خلاصه کلی شیطون شدی                 اینم عکس های شما  اینجا داری با خرسی کشتی میگیری خرسی رو با پاهات بردی هوا  ودر مبارزه با خرسی شما برنده ش...
20 مرداد 1392

واکسن پایان شش ماهگی

وای گلم روز پنجشنبه بیستم تیر بایک روز تاخیر مامانی و بابایی شمارو برای واکسنت بردن مرکز بهداشت . روز خوبی نبود.ولی شما ماشاا.... خیلی پسر خوبی بودی با این که هم درد داشتی و هم تب ولی فقط ناله میکردی وگاهی هم گریه می کردی . قد و وزنت هم خیلی عالی بود "ماشاا...."  . راستی خاله نغمه هم اولین افطاری دعوتمون کردن که ما به خاطر کسالت شما نرفتیم ترجیح دادیم تو خونه بمونیم تاشما بهتر استراحت کنی .  خلاصه هرچی بود به خیرگذشت.یه عالمه دوستت دارم عشق کوچولوی من   ...
20 مرداد 1392

ورودبه هفتمین ماه تولدت مبارک

      عزیز دلم هفتمبن ماه تولدت مبارک انشاا...تولد120سالگیتو بسلامتی جشن بگیریم.   الان دیگه ازغذاهایی که مامانی بهت میده مثل حریره بادام و فرنی و کته با آب گوشت و سیب زمینی خیلی استقبال میکنی و دوست داری و ترجیحاغذاهای شیرین رو بیشتردوست داری   خبرخوب دیگه اینکه آیسان جون دختر خاله بهناز جونبا علی آقا و عقد کردن. البته جشن خاصی هنوز نگرفتن امیدوارم برای جشن هاشون ماهم مشهد باشیم.  ...
20 مرداد 1392
1